بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 17 روز سن داره

بهار زندگیم

بدون عنوان

سلام بهار نازم تولدت مبارک نفس  امروز روزیه که خدا تو رو به من هدیه داد و شد بهترین روز خدا برای من و بابا ... جشن تولدتو منتظرم بابا بیاد با هم بگیریم    میگویند آغاز نو شدن  آغاز تازه شدن بهار است  اما برای من روز میلاد تو  سرآغاز فصلی دیگر از زندگیست مهربونم لمس بودنت مبارک....     ...
30 فروردين 1394

تولدم!

خییییلی جالبه که تولد منو بهار فقط یروز فاصله داره با هم ! برا همین یروز یادمه کلی با دکترم صحبت کردم که عملمو بندازه روز تولد خودم که تولدمون تو یروز باشه ولی قبول نکرد نشد ... یعنی اون روز روز آف بیمارستان بود و بقولا واشینگ داشتن ! دیگه قسمت نشد و خواست خدا بود که بهار خانوم یروز بعد از من بدنیا بیاد... ولی خیلی حس خوبیه وقتی آدم با دخترش تو یروز متولد میشه  بهارم دخترم من روزهای تولدم خیلی احساس افسردگی میکنم نمیدونم حس میکنم دارم پیر میشم ...ولی تو نزار تو همراهم باش تو پیشم باش تو بهارم باش تو روزهای تنهایی و دلتنگیم ... تولدت مبارک مامانه بهار...
29 فروردين 1394

دندان بالایی

شبای اولی که از سفر یکماهمون برگشتیم شیراز ( 17 فروردین برگشتیم ) بهار اصلا نمی تونست درست بخوابه یهو از خواب میپرید و کلی گریه ووو بالاخره کار به سشوار میکشید و با یساعت سشوار روشن بهار خواب میرفت... تا اینکه چند روز بعد خیلی اتفاقی دیدم بهار خانوم دوتا دندونای بالاییش باهم زده بیرون نگو این شب بیداریا و گریه کردنا واسه همین دندونا بوده قربونش برم دندوناش جفت جفت میزنه بیرون دندونای جدیدت مبارک دخترم ...
28 فروردين 1394

خاطرات عید

اینقد خاطره زیاده که نمیشه همرو جمع کرد و یجا تعریف کرد ولی میشه گلچین کرد بهترین خاطره های من با بهارم بوده ... عکسای خوشگل بهارمو میزارم تا تداعی او خاطرات خوبمون باشه اینجا بوشهره عروسی راحیل که 8 فروردین بود ... خیلی تو عروسی اذیت شدم با بهار همش گریه میکرد   اینجا هم عروسی آجی زهره ست که دخترم پرنسس شده بود لباسشم با خودم ست بود خودم واسش دوخته بودم ولی خیییییییییلی اذیتم کرد بهار... همش گریه میکرد اصلا نفهمیدم چطوری عروسی تموم شد تازه اینجا هم درحال گریه بود سرخی چشماش تو عکس پیداست بزوووور تونستم بخندونمش تا یدونه عکس با عروس بگیره البته قبل از عروسی رفتیم آتلیه چند تا عکس گرفتیم...
28 فروردين 1394

سال نو مبارک !

میدونم خیلی دیر شده برا تبریکات عید ولی عذرم موجهه اینقد درگیر کارای عروسی بودم که اصلا وقت نداشتم بیام اینجا ... ولی سعی میکنم کم کم خاطرات خوب این مدت رو بیام خلاصه کنم و بنویسم اینم اولین سفره هفت سین بهار خانوم . یه سفره اختصاصی   عیدت مبارک نفسم ... عیدت مبارک بهارم ... تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری ؟ نه از آن پاکتری تو بهاری ؟ نه بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار اینهمه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو سبزی چشم تو دریای خیال پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز مزرع سبز تمنایم را ای تو چشمانت سبز در من این سبزی هذیان ...
22 فروردين 1394

روز زن

خیلی خوشحالم که اولین پست سال جدید رو تو این روز عزیز مینویسم یه روز فراموش نشدنی . پارسال تو یه همچین روزی منو بهار از بیمارستان اومدیم خونه یه روز خیلی خوب برای منو بهار بود که هیچوقت فراموش نمیشه .. روزی بود که من مادر شدم و اون روز روز مادر بود روز من بود ممنونم بهارم که بهترین هدیه رو بهم دادی روز مادر . وجود قشنگت بهترین هدیه ست برای من تا آخر عمرم ... بانو جان تولدت مبارک ...     ...
21 فروردين 1394
1